جستجو

یک قصه ترسناک تکراری به نام غول کنکور

چهارشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۴

قبولی در دانشگاه سراسری با توجه به خیل کثیر شرکت کنندگان و محدودیت پذیرش دانشگاه سراسری این آرزو برای من تبدیل به یک افسانه دست نیافتنی شده است. تیک تیک ساعت اعصابش را خرد کرده بود. احساس می کرد با چرخیدن عقربه ها لحظه به لحظه به زمان اعلام نتایج نزدیکتر می شود. هرشب در خواب می دید که خطوط سیاه روزنامه را با دقت می نگرد و به دنبال اسم خود می گردد اما هیچ وقت نمی توانست اسم خود را در بین قبول شدگان کنکور پیدا کند. این کابوس هر شب او بود. از وقتی امتحان کنکور را پشت سر گذاشته بود یک لحظه آرام و قرار نداشت. با خودش فکر می کرد اگر قبول نشوم چه اتفاقی می افتد؟ یقینا آن روز، آخرین روز زندگیش خواهد بود. یادش میآمد که سر جلسه امتحان کنکور با هر تستی که می زد قیافه خاله اعظم و دایی عباس و عمه کبری جلوی چشمش مجسم می شد. یک تست معارف را جواب می داد بعد با خود فکر می کرد اگر قبول نشوم بابا جو