سحر چیست؟ چگونه می توان آنرا باطل کرد؟
نظر علمای شیعه در رابطه با سحر چیست و چگونه می توان آنرا باطل کرد؟
سحر عملی خارق العاده است که گاهى یک نوع چشمبندى و تردستى است، و گاه تنها جنبه روانى و خیالى و تلقینى دارد. و گاه با استفاده از خواص ناشناخته فیزیکى و شیمیایى بعضى از اجسام و عناصر و گاه از طریق کمک گرفتن از شیاطین انجام می گیرد. ساحران، افراد منحرف و دنیاپرستى هستند که اساس کارشان بر تحریف حقایق است و در اغلب موارد از توجه بیش از حد عده ای به خرافات و اوهام، سوء استفاده کرده و بساط خود را پهن می نمایند. بدیهی است که افزایش سطح آگاهی های مردم، بهترین راه برای مقابله با این گونه امور محسوب می گردد.
در احادیثى که از پیشوایان بزرگ اسلام به ما رسیده است سحر به شدت مذمت و از آن نهی شده است.
فقهاى اسلام به اتفاق می فرمایند یاد گرفتن و انجام اعمال سحر و جادوگرى حرام است مگر این که برای ابطال سحر ساحران چاره ای از یادگیری آن نباشد، حتی گاهى به عنوان واجب کفایى مىبایست عدهاى سحر را بیاموزند تا اگر مدعى دروغگویى خواست از این طریق مردم را اغفال یا گمراه کند سحر و جادوى او را ابطال و دروغ او را فاش سازند.
خواندن آیات و دعاهایی برای از بین بردن سحر، در کتب و روایات توصیه شده است.
پاسخ تفصیلی
سحر از نظر قرآن به دو بخش تقسیم مىشود:
۱٫ آنجا که مقصود از آن فریفتن و تردستى و شعبده و چشمبندى است و حقیقتى ندارد چنان که مىخوانیم:” فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى”[۱]؛ ریسمانها و عصاهاى جادوگران زمان موسى در اثر سحر، خیال مىشد که حرکت مىکنند؛ و در آیه دیگر آمده است” فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ”[۲] هنگامى که ریسمانها را انداختند چشمهاى مردم را سحر کردند و آنها را ارعاب نمودند، از این آیات روشن مىشود که سحر داراى حقیقتى نیست که بتوان در اشیاء تصرفى کند و اثرى بگذارد بلکه این تردستى و چشم بندى ساحران است که آن چنان جلوه مىدهد.
۲٫ از بعضى از آیات قرآن استفاده مىشود که بعضى از انواع سحر به راستى اثر مىگذارد مانند آیه فوق که مىگوید آنها سحرهایى را فرا مىگرفتند که میان مرد و همسرش جدایى مىافکند “فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ” یا تعبیر دیگرى که در آیات فوق بود که آنها چیزهایى را فرا مىگرفتند که مضر به حالشان بود و نافع نبود “وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ”[۳]. ولى آیا تاثیر سحر فقط جنبه روانى دارد و یا این که اثر جسمانى و خارجى هم ممکن است داشته باشد؟ در آیات بالا اشارهاى به آن نشده، لذا بعضى معتقدند اثر سحر تنها در جنبههاى روانى است[۴] . [۵]
به هر حال در یک جمع بندی می توان گفت: سحر عملی خارق العاده است که آثارى از خود در وجود انسان ها به جا مىگذارد و گاهى یک نوع چشمبندى و تردستى است، و گاه تنها جنبه روانى و خیالى و تلقینى دارد، و گاه با استفاده از خواص ناشناخته فیزیکى و شیمیایى بعضى از اجسام و عناصر و گاه از طریق کمک گرفتن از شیاطین انجام می گیرد. البته ساحران، افراد منحرف و دنیاپرستى هستند که اساس کارشان بر تحریف حقایق است.
در عصر ما چون بسیارى از خواص اجسام و عناصر که در گذشته بر توده مردم، مخفى بود، آشکار شده است، و حتى کتاب هایى در زمینه آثار اعجابانگیز موجودات مختلف نوشته شده است، واقعیت قسمت زیادى از سحرهاى ساحران روشن شده و در موارد زیادی این حربه از دست ساحران گرفته شده است. (مثل روشن شدن خواص شمیایی عناصر و یا بعضی خواص نور) اما در هر حال، سحر چیزى نیست که بتوان وجود آن را انکار کرد و همه صورت های آن را به خرافات نسبت داد، بعضی از صورت های آن هم اکنون رواج دارد و هنوز واقعیت آن شناخته نشده است مثل کارهایی که مرتاضان هندی انجام می دهند.[۶]
از نظر اسلام در بسیاری از موارد، سحر باعث گمراه ساختن مردم و تحریف حقایق و متزلزل ساختن پایه های اعتقادات افراد ساده ذهن می شود. در احادیثى که از پیشوایان بزرگ اسلام به ما رسیده است سحر به شدت مذمت و از آن نهی شده است، از جمله این که:
حضرت على )ع( مىفرماید: ” کسى که سحر بیاموزد، کم یا زیاد، کافر شده است، و رابطه او با خداوند به کلى قطع مىشود …”.[۷]
پس از نظر اسلام، انجام، تعلیم ، تعلم و تکسب به سحر، ممنوع و حرام[۸] و از گناهان کبیره است و در بعضی از روایات، تعلیم و تعلم سحر را موجب کفر شمرده اند.
فقهاى اسلام به اتفاق می فرمایند یاد گرفتن و انجام اعمال سحر و جادوگرى حرام است. اما چنانچه ابطال سحر در یادگیری آن منحصر گردد تعلم آن اشکالى ندارد، بلکه گاهى به عنوان واجب کفایى مىبایست عدهاى سحر را بیاموزند تا اگر مدعى دروغگویى خواست از این طریق مردم را اغفال یا گمراه کند سحر و جادوى او را ابطال نمایند، و دروغ مدعى را فاش سازند.
دلیل این استثناء حدیثى است که از امام صادق (ع)نقل شده، در این حدیث مىخوانیم: “یکى از ساحران و جادوگران که در برابر انجام عمل سحر مزد مىگرفت خدمت امام صادق (ع) رسید و عرض کرد: حرفه من سحر بوده است و در برابر آن مزد مىگرفتم، خرج زندگى من نیز از همین راه تامین مىشد، و با همان در آمد، حج خانه خدا را انجام دادهام، ولى اکنون آن را ترک و توبه کردهام، آیا براى من راه نجاتى هست؟
امام صادق(ع) در پاسخ فرمود: “عقده سحر را بگشا، ولى گره جادوگرى مزن”.
از این حدیث استفاده مىشود که براى گشودن گره سحر، آموختن و عمل آن بى اشکال است[۹]. همچنین در موارد دیگری اسلام یادگیری سحر را جایز دانسته است از جمله:
۱٫ فرا گرفتن سحر برای از بین بردن آثار سحر از کسانی که از سحر آسیب دیده¬اند .
۲٫ برای باطل کردن ادعای مدعیان دروغین نبوت.
۳٫ یاد گرفتن آن به منظور از بین سحر ساحران.
در بعضی از کتب[۱۰] و روایات برای از بین بردن سحر خواندن آیات و دعاهایی توصیه شده است. ما از باب نمونه به چند مورد اشاره می کنیم:
۱٫ محمد بن عیسى گوید از حضرت رضا (ع) در باره سحر پرسیدم حضرت فرمود: سحر واقعیت دارد و به اذن خدا اثر مىکند هر گاه ترا سحر کردند دستت را تا مقابل صورتت بالا ببر و این دعا را بخوان: “باسم الله العظیم باسم الله العظیم رب العرش العظیم الا ذهبت و انقرضت”.
۲٫ ابن عباس گوید: لبید یهودى پیغمبر(ص) را سحر کرد، و سحر را در چاه بنى زریق انداخت حضرت بیمار شد، در حالى که حضرت به خواب بود دو فرشته آمدند، یکى از آن دو کنار سر حضرت و دیگرى پهلوى پاى او نشست و به ایشان خبر دادند، که شما را سحر کرده و سحر را در زیر پوست نهاده و در زیر سنگى در چاه زروان گذاردهاند پیغمبر (ص) على (ع) و زبیر و عمار را فرستاد تا آب چاه را کشیدند و سنگ را برداشتند و جف را در آوردند و دیدند که در آن مقداری مو است با دندانههائى از شانه که ۱۱ گره با سوزن بر آن زدهاند، در این موقع معوّذتین آمد هر گرهى را که می گشودند آیهاى از آنها را می خواندند، حضرت احساس سبکى کرد و برخاست گویا از قید و زنجیر آزاد شده است، و جبرئیل می گفت: “بسم الله ارقیک من کل شیء یؤذیک من حاسد و عین و الله یشفیک”.
۳٫ فردی که سحر شده آیات: “قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ، وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ”[۱۱] و “وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ، فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ، فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِینَ”.[۱۲] را همیشه همراه خود داشته باشد.
۴٫ این آیه را هفت بار بر سحر شده بخوانند: “سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ”[۱۳].[۱۴] پس به طور کلی باید از شر سحر ساحران به خدا پناه برد.
از مجموع آنچه گفته شد روشن گردید که برای از بین بردن سحر می توان به یادگیری سحر پرداخت اما باید توجه داشت که اغلب مواردی که مردم آن را سحر می پندارند ناشی از توجه بیش از حد عده ای به خرافات و اوهام و سوء استفاده عده سودجوی دیگر، از شرایط فراهم آمده است در حالی که از سحر اطلاعی ندارند علاوه لااقل بخشی از سحر، با تصرف در خیال انسان انجام می پذیرد و همان طوری که در جریان ساحران و حضرت موسی (ع) اتفاق افتاد، در این گونه موارد با بالا رفتن سطح اعتقادات و آگاهی های مردم، عملا این گونه سحرها کارائی نخواهند داشت. در هر صورت اگر واقعا سحری روی دهد، برای نجات از آن می توان از دعا و آنچه در روایات آمده است بهره برد و اگر راه رهایی به استفاده از سحر منحصر گردد، استفاده از سحر برای ابطال سحر هم جایز است. البته تعلم سحر برای افرادی جایز خواهد بود که اطمینانی به عدم انحراف آنان وجود داشته باشد یعنی یادگیری با قیود و شرایطی جایز است.
[۱] طه، ۶۶٫
[۲] اعراف، ۱۱۶٫
[۳] بقره ، ۱۰۲٫
[۴] علامه در المیزان می فرماید: سحر یک نوع تصرف در حاسه انسان است، بطورى که حاسه بیننده چیزهایى را ببیند و یا بشنود که حقیقت نداشته باشد. (ترجمه المیزان، ج۸، ص: ۲۷۵)؛ یکى از اقسام آن تصرف در خیال مردم است، که آن را سحر دیدگان می نامند، و این فن از تمامى فنون سحر مسلمتر و صادقتر است. (ترجمه المیزان، ج۱، ص: ۳۶۸).
[۵] تفسیر نمونه، ج۱، ص: ۳۷۹
[۶] تفسیر نمونه، ج۱۳، ص: ۲۴۱٫
[۷] وسائل الشیعه باب ۲۵ من ابواب ما یکتسب به حدیث ۷٫ ” من تعلم شیئا من السحر قلیلا او کثیرا فقد کفر و کان آخر عهده بربه …” تفسیر نمونه، ج۱، ص: ۳۸۰٫
[۸] نک: تحریر الوسیله، ج ۱، ص ۴۹۸ ، مسئله ۱۶٫
[۹] نک: کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط-الحدیثه)، ج۱، ص: ۲۷۰- ۲۷۴٫
[۱۰] و نیز در حواشی مفاتیح الجنان تحت عنوان تعویذ ابطال سحر بیان شده است .
[۱۱] یونس،۸۱و۸۲٫
[۱۲] اعراف،۱۱۷و۱۱۸و۱۱۹٫
[۱۳] قصص، ۳۵ .
[۱۴] رضی الدین، حسن بن فضل طبرسی، مکارم الأخلاق، ترجمه میر باقرى
چشم زخم؛ خرافه یا واقعیت
همیشه این سۆال مطرح بوده است که آیا چشم زخم حقیقت دارد؟ آیا در قرآن از این امر سخنی به میان آمده است؟ در این مجال به بررسی این موضوع در فرهنگ قرآنی پرداخته میشود.
چشم زخم
اعتقاد به چشم زخم از قدیم الایام نه تنها در ایران بلکه در فرهنگهای مختلف و از زمانهای دور حتی در یونان باستان وجود داشته است و معمولا برای دفع آن از تعوذ، حرز، دعا و مانند آن استفاده میشود.
تعریف
چشم زخم عبارت است از آسیبی که تصور میشود از نگاه حسود، بدخواه یا حتی ستایشگر به کسی یا چیزی میرسد. کسی را که گمان میرود چشمش چنین تأثیری دارد بد چشم، چشم شور، نظر زدن، نظر رساندن و امثال آن تعبیر میکنند.
چشم زخم در قرآن
در میان آیات قرآن مجید، مفسران دو آیهء زیر را دلیل بر وجود چشم زخم دانستهاند:
۱ ـ آیه ی “وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَهٍ وَ ما أُغْنی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون”؛ “گفت: ای پسران من، از یک دروازه داخل مشوید از دروازههای مختلف داخل شوید. و من قضای خدا را از سر شما دفع نتوانم کرد و هیچ فرمانی جز فرمان خدا نیست. بر او توکل کردم و توکل کنندگان بر او توکل کنند”.
این کلامی است که یعقوب (علیه السلام) به فرزندان خود گفته است. از سیاق داستان چنین استفاده می شود که عزیز مصر ایشان را در حال اجتماع، و صفبسته ببیند، زیرا میدانست که عزیز مصر همه آنها را نزد خود میطلبد، و ایشان در یک صف یازده نفری در برابرش قرار میگیرند، و عزیز هم میداند که ایشان همه برادران یکدیگر و فرزندان یک پدرند، بلکه ترس یعقوب از این بوده که مردم ایشان را که برادران از یک پدرند در حال اجتماع ببینند و چشم بزنند.
قبول تاثیر چشم زخم به طور اجمال به این معنی نیست که به کارهای خرافی و اعمال عوامانه در اینگونه موارد پناه برده شود که هم بر خلاف دستورات شرع است، و هم سبب شک و تردید افراد ناآگاه در اصل موضوع است، همانگونه که آلوده شدن بسیاری از حقایق با خرافات این تاثیر نامطلوب را در اذهان گذارده است ، گویا (و خدا داناتر است) در آن موقع که فرزندان، مجهز و آماده سفر شدند، و برای خداحافظی در برابرش صف کشیدند، به طور الهام درک کرد که این پیوستگی، آن هم با این وضع و هیات جالبی که دارند به زودی از بین میرود و از عدد ایشان کم میشود، و چون چنین معنایی را احساس کرد لذا سفارش کرد که هرگز تظاهر به اجتماع نکنند، و زنهارشان داد که از یک دروازه وارد شوند، و دستور داد تا از درهای متفرق وارد شوند، تا شاید بلای تفرقه و کم شدن عدد، از ایشان دفع شود.
یعقوب (علیه السلام) که همه چیز را در ید قدرت الهی میدانست در ادامه اضافه میکند که: “عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ” یعنی در عین اینکه دستورتان دادم به منظور دفع بلایی که از آن بر شما میترسم متوسل به آن شوید، در عین حال توکلم به خداست، چه در این سبب و چه در سایر اسبابی که من در امورم اتخاذ میکنم. و این مسیری است که هر عاقل رشیدی باید سیره ی خود قرار دهد، زیرا اگر انسان دچار گمراهی نباشد ، میبیند و احساس میکند که نه خودش مستقلا میتواند امور خود را اداره کند، و نه اسباب عادی که در اختیار اوست میتوانند مستقلا او را به مقصدش برسانند، بلکه باید در همه ی امورش به وکیلی ملتجی شود که اصلاح امورش به دست اوست، و او است که به بهترین وجهی امورش را تدبیر میکند، و آن وکیل همان خدای قاهری است که هیچ چیز بر او قاهر نیست، و خدای غالبی است که هیچ چیز بر او غالب نیست، هر چه بخواهد میکند و هر حکمی که اراده کند انفاذ مینماید.
۲ ـ آیه ی “وَ إِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ”؛ “و کافران چون قرآن را شنیدند نزدیک بود که تو را با چشمان خود به سر درآورند و میگویند که او دیوانه است”.
در تفسیر این آیه نظرات گوناگونی دادهاند:
ـ بسیاری از مفسران گفتهاند: منظور این است که دشمنان به هنگامی که آیات با عظمت قرآن را از تو میشنوند، به قدری خشمگین و ناراحت میشوند، و با عداوت به تو نگاه میکنند که گویی میخواهند تو را با چشمهای خود بر زمین افکنند و نابود کنند!
در توضیح این معنی جمعی افزودهاند که آنها میخواهند از طریق چشم زدن که بسیاری از مردم به آن عقیده دارند و میگویند در بعضی از چشمها اثر مرموزی نهفته است که با یک نگاه مخصوص ممکن است طرف را بیمار یا هلاک کند، تو را از بین ببرند.
ـ بعضی دیگر گفتهاند که این کنایه از نگاههای بسیار غضبآلود است مثل اینکه میگوییم فلان کس آن چنان بد به من نگاه کرد که گویی میخواست مرا با نگاهش بخورد یا بکشد!
ـ تفسیر دیگری برای این آیه به نظر میرسد که شاید از تفسیرهای بالا نزدیکتر باشد و آن اینکه قرآن میخواهد تضاد عجیبی را که در میان گفتههای دشمنان اسلام وجود داشت با این بیان ظاهر سازد و آن اینکه: آنها وقتی آیات قرآن را میشنوند آن قدر مجذوب میشوند و در برابر آن اعجاب میکنند که میخواهند تو را چشم بزنند (زیرا چشم زدن معمولا در برابر اموری است که بسیار اعجابانگیز میباشد) اما در عین حال میگویند: تو دیوانهای، و این راستی شگفتآور است، دیوانه و پریشان گویی کجا و این آیات اعجابانگیز جذاب و پرنفوذ کجا؟ این سبک مغزان نمیدانند چه میگویند و چه نسبتهای ضد و نقیضی به تو میدهند؟
آیا چشم زدن واقعیت دارد؟
به طور کلی از نظر عقلی چشم زدن امر محالی نیست، چه اینکه بسیاری از دانشمندان امروز معتقدند در بعضی از چشمها نیروی مغناطیسی خاصی نهفته شده که کارایی زیادی دارد، حتی با تمرین و ممارست میتوان آن را پرورش داد، خواب مغناطیسی از طریق همین نیروی مغناطیسی چشمها است.
بسیاری نقل میکنند که خود افرادی را دیدهاند که دارای این نیروی مرموز چشم بودهاند، و افراد یا حیوانات یا اشیایی را از طریق چشم زدن از کار انداختهاند. لذا نه تنها نباید اصراری در انکار این امور داشت بلکه باید امکان وجود آن را از نظر عقل و علم پذیرفت.
در روایات اسلامی نیز تعبیرات مختلفی دیده میشود که وجود چنین امری را اجمالا تایید میکند.
در حدیثی میخوانیم که ” اسماء بنت عمیس” خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: گاه به فرزندان جعفر چشم میزنند، آیا “رقیه”ای برای آنها بگیرم (منظور از “رقیه” دعاهایی است که مینویسند و افراد برای جلوگیری از چشم زخم با خود نگه میدارند و آن را تعویذ نیز میگویند) پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: “آری، مانعی ندارد، اگر چیزی میتوانست بر قضا و قدر پیشی گیرد چشم زدن بود”
و در حدیث دیگری آمده است که امیر مۆمنان (علیه السلام) فرمود: پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) “رقیه” گرفت، و این دعا را خواند: اعیذکما بکلمات التامه و اسماء اللَّه الحسنی کلها عامه، من شر السامه و الهامه، و من شر کل عین لامه، و من شر حاسد اذا حسد (شما را به تمام کلمات و اسماء حسنای خداوند از شر مرگ و حیوانات موذی، و هر چشم بد، و حسود آن گاه که حسد ورزد میسپارم)، سپس نگاهی به ما کرد و فرمود: این چنین حضرت ابراهیم برای اسماعیل و اسحاق تعویذ نمود.
” اسماء بنت عمیس” خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: گاه به فرزندان جعفر چشم میزنند، آیا “رقیه”ای برای آنها بگیرم (منظور از “رقیه” دعاهایی است که مینویسند و افراد برای جلوگیری از چشم زخم با خود نگه میدارند و آن را تعویذ نیز میگویند) پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: “آری، مانعی ندارد، اگر چیزی میتوانست بر قضا و قدر پیشی گیرد چشم زدن بود”!
ذکر این نکته لازم است که هیچ مانعی ندارد این دعاها و توسلها به فرمان خداوند جلو تأثیر نیروی مرموز چشمها را بگیرد همان گونه که دعاها در بسیاری از عوامل مخرب دیگر اثر میگذارد و آنها را به فرمان خدا خنثی میکند.
این نیز لازم به یادآوری است که قبول تاثیر چشم زخم به طور اجمال به این معنی نیست که به کارهای خرافی و اعمال عوامانه در اینگونه موارد پناه برده شود که هم بر خلاف دستورات شرع است، و هم سبب شک و تردید افراد ناآگاه در اصل موضوع است، همانگونه که آلوده شدن بسیاری از حقایق با خرافات این تاثیر نامطلوب را در اذهان گذارده است.
نتیجه
از آنچه گذشت درمییابیم که چشم زخم امری است که در اسلام و مبانی دینی و تمدن اسلامی باوری خرافی و تلقین، تلقی نشده و نه تنها انکارپذیر نیست، بلکه در مبانی دینی ما نیز از آن سخن به میان آمده است.
بسیاری از حکما، فلاسفه و محققان نیز آن را حقیقت دانسته و در توجیه آن سخن گفتهاند. در دو سوره از قرآن نیز بدان اشاره شده است: قلم/۵۱ و یوسف/۶۷٫
روایات متعددی نیز وجود چشم زخم و تأثیر آن را تأیید کرده و دعاهایی را در جهت مصون ماندن از تأثیرات بد آن آموزش دادهاند. به همین سبب است که از دیرباز آیه ی “و إن یکاد … ” تعویذ و گردنبندی برای دفع چشم زخم و چون تابلویی نقش بر دیوار خانههاست.
در حقیقت انسان باید به این باور برسد که تنهاخداوند در برابر این قدرت های ماورایی و فرامادی می تواند بایستد و او را نجات دهد و یا در امان نگه دارد.
از دیگر روش هایی که قرآن در همین آیه بدان اشاره می کند پرهیز از کسانی است که دارای این قدرت هستند و نیز استفاده از شیوه هایی است که زمینه های چشم زخم را فراهم نمی آورد. ظاهر نشدن در برابر شور چشمان یکی از این راه هاست.خواندن سوره معوذتین به ویژه سوره فلق یکی دیگر از شیوه های پیشگیری و درمان است. برخی گفته اند که آیه من شر حاسد اذا حسد، شامل عائن یعنی کسی که با چشم آسیب می رساند نیز می شود؛ زیرا چشم زخم گاه از حسادت نفسانی برمی خیزد. به این معنا که شخص هرگاه در دیگری نعمتی یافت و یا فراوانی نعمتی را مشاهده کرد از روی حسادت می کوشد تا آن نعمت از او سلب شود و با شورچشمی می کوشد تا آن را از میان بردارد.
علامه طباطبایی در المیزان می نویسد: چشم زخم نوعی از حسد نفسانی است که هنگام مشاهده چیزی که در نظر شور چشم، زیاد و تعجب انگیز است محقق می شود. (المیزان ج۲۰ ص۳۹۳)اینها نمونه هایی از مسئله چشم زخم و چشم شور است که در آیات قرآنی می توان ردگیری کرد. البته نمونه های دیگری هست که براین نکته تأکید می کند ولی پرداختن به همه مباحث آن از حوصله این نوشتار بیرون است.
دفع سحر و جادو یا چشم زخم به نقل از عالمی بزرگ
سحر از مقولاتی است که در قرآن کریم نیز بدان اشاره شده و هنوز هم هستند افرادی که از این ابزار علیه دیگران استفاده میکنند. آیتالله بهجت برای رفع آن دستوراتی را توصیه فرمودند که بیشتر بر مبانی قرآنی استوار است.
“کسی که سحر شده باشد یا دچار چشمزخم شده باشد برای بطلان سحر و دفع چشمزخم باید چه کند؟”
در پاسخ فرمودند: موارد ذیل را مراعات و عمل نمایید:
قرآن کوچک همیشه همراه داشته باشید.
معوذتین [سورههای مبارکه فلق و ناس] را بخوانید و تکرار نمایید.
آیهالکرسی را بخوانید و در منزل نصب نمایید.
چهار قل [سورههای مبارکه توحید، کافرون، فلق و ناس] را بخوانید و تکرار نمایید، خصوصاً وقت خواب.
در موقع اذان با صدای نسبتاً بلند اذان بگویید.
روزی ۵۰ آیه از قرآن کریم را با صدای نسبتاً بلند بخوانید.
کتاب پرسشهای شما و پاسخهای آیتالله بهجت _ جلد اول
دستوری دیگر:
۱) بر هفت دانه اسپند وهفت دانه نمک آیات شریفه ( فنظر نظره فی النجوم فقال إنی سقیم ) و (وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا) و (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَهٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا) و (کهیعص) و (حمعسق) خوانده شده و بعد آن را در آتش بریزند.