نوازش ، واژه بسیار آشنایی است. معنی بسیار ساده و روانی هم دارد.
همان چیزی است که همه ما در هر سنی که هستیم به آن نیاز داریم، منتهی به اشکال متفاوت. هم نیاز داریم که دیگران را نوازش کنیم و هم نیاز داریم که دیگران ما را نوازش کنند. اگر دقت کنید در روابط انسانی، همین موارد کوچک و ظاهرا ساده نقش مهمی ایفا میکنند. اما اینکه این نقش، مثبت یا منفی است برمیگردد به اینکه ما چقدر به آن توجه داریم؛ ابعاد آن را میشناسیم و تا چه اندازه به قواعد بازی احترام گذاشته و در واقع به آن تن میدهیم. وقتی مجموعه روابط خود را در یک شبانه روز در نظر میگیریم نقش و کارکرد این واژه در عمل، بسیار بارز میشود. به عبارتی، در همه موارد میتوان تاثیر توجه به آن را دید بهویژه زمانی که اشتباهی یا برخوردی، خشم سنگینی را در وجودتان برمی انگیزد. در این گونه موار
قبولی در دانشگاه سراسری با توجه به خیل کثیر شرکت کنندگان و محدودیت پذیرش دانشگاه سراسری این آرزو برای من تبدیل به یک افسانه دست نیافتنی شده است. تیک تیک ساعت اعصابش را خرد کرده بود. احساس می کرد با چرخیدن عقربه ها لحظه به لحظه به زمان اعلام نتایج نزدیکتر می شود. هرشب در خواب می دید که خطوط سیاه روزنامه را با دقت می نگرد و به دنبال اسم خود می گردد اما هیچ وقت نمی توانست اسم خود را در بین قبول شدگان کنکور پیدا کند. این کابوس هر شب او بود. از وقتی امتحان کنکور را پشت سر گذاشته بود یک لحظه آرام و قرار نداشت. با خودش فکر می کرد اگر قبول نشوم چه اتفاقی می افتد؟ یقینا آن روز، آخرین روز زندگیش خواهد بود. یادش میآمد که سر جلسه امتحان کنکور با هر تستی که می زد قیافه خاله اعظم و دایی عباس و عمه کبری جلوی چشمش مجسم می شد. یک تست معارف را جواب می داد بعد با خود فکر می کرد اگر قبول نشوم بابا جو